کد مطلب:259409 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:156

سفر پیاده زید مجنون از مصر به کربلا
فضاحت اعمال متوكل نسبت به قبور كربلا به همه بلاد پخش گردید تا به افریقا رسید، زید مجنون كه یك فرد عالم فاضل و ادیب بود و در مصر اقامت داشت، شنید كه متوكل با كمال وقاحت دستور داده كه قبر امام حسین علیه السلام را خراب كرده و جای آن را زراعت نمایند و آثار آن را از بین ببرند و آب را از نهر علقمه بر آن جاری سازند و مردم را از زیارت باز دارند.



[ صفحه 248]



از این خبر ناگوار بسیار ناراحت شد و حزن شدید به وی رخ داد، به طوری كه حادثه كربلا را به وی تازه كرد. مصر را با پای پیاده به قصد زیارت امام حسین علیه السلام ترك گفت. صحراها، بیابان ها، كوه و دره ها را پیمود تا به كوفه رسید و با بهلول عالم ملاقات نمود. به اتفاق هم به سال 237 هجری به قصد زیارت قبر امام حسین علیه السلام از كوفه بیرون شدند و دست هم گرفتند تا نینوا رسیدند.

ناگاه دیدند آب را كه به قبر می بندند، آب دور تا دور قبر - در یك حد معینی - می ایستد و قطره ای به طرف قبر نمی رسد و گاوهای شیاری به نزدیك نمی روند.

زید به بهلول نگاه كرد و این آیه را تلاوت نمود:

(یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و یأبی الله الا ان یتم نوره و لو كره المشركون)

سپس اشعار بسامی را خواند:



تالله اذ كانت بنوامیة قد أتت

قتل ابن بنت نبیها مظلوما



مردی كه سال ها بود در آنجا مأمور كشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از كجا آمده ای؟

زید جواب داد:از مصر.

كشاورز گفت: برای چه آمدی؟ من بسیار وحشت دارم كه تو را بكشند.

زید سخت گریه كرد و گفت: شنیدم كه قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله را خراب كرده كشت كاری می كنند.

در این هنگام مرد كشاورز خود را به قدم های زید انداخت و داشت می بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه ای كه تو را دیده ام قلب من نورانی شده و من خدا را شاهد می گیرم سال ها است كه من در این سرزمین كشت كاری می كنم هر وقت آب بر قبر امام حسین علیه السلام بستم آب می ایستاد و بالای هم می زد و حیران می ماند و دور می زد، قطره ای به قبر مطهر نزدیك نمی گردید و من گویا تا حال مست بودم به بركت قدم های تو بیدار شدم.



[ صفحه 249]



زید سخنان مرد كشاورز را شنید، هر دو اشك ریختند وی گفت: من الآن به شهر سامرا پیش متوكل می روم و حقایق را به وی كشف می كنم، خواه مرا بكشد یا آزاد كند.

زید گفت: من هم با تو می آیم.

هر دو با هم پیش متوكل آمدند، مرد كشاورز قضیه را كشف كرد، متوكل چنان خشمش گرفت و دستور داد مرد زارع را كشتند و طناب به پایش بستند در كوچه و بازار به رویش می كشیدند، سپس به دار آویختند.

زید مجنون روزها به انتظار نشست تا مرد كشاورز را از دار پایین آوردند و به مزبله انداختند و زید آمد، جنازه ی او را بغل گرفت، به دجله برد، غسل داد و كفن كرد و نماز خواند و به خاك سپرد و سه روز كنار قبرش نشست و تلاوت قرآن نمود.

در این هنگام دید جنازه ای را می آورند، مردم او را نوحه سرایی می كنند و اضطراب شدید حكم فرما است، زید پرسید: این مرده كیست كه این قدر پرچم سیاه به دست مردم است و دسته جات زیاد او را تشییع می كنند.

گفتند: كنیز حبشیه متوكل است، نام وی ریحانه است و بسیار مورد علاقه ی متوكل بود. او را در مقبره متوكل دفن كردند، فرش انداختند و عطر پاشیدند و قبه عالی بر او بر پا كردند.

زید مجنون وقتی این ها را دید، خاك بر سر خود ریخت و داشت می نالید و می گفت: قبر پسر پیامبر صلی الله علیه و اله را ویران می كنند، برای یك كنیز زنازاده قبه و بارگاه بنا می كنند.

آنقدر می گریست كه مردم به حال او رقت می كردند، روزی اشعار زیر را سرود، سپس نوشت و به یكی از درباریان داد.



أیحرث بالطف قبر الحسین

و یعمر قبر بنی الزانیة...



همین كه اشعار پیش متوكل خوانده شد، غیظ و غضبش جوش كرد و زید را احضار نمود، وی سخنانی در توبیخ و وعظ متوكل گفت، او را بیش از هر چیز ناراحت كرد، به طوری كه دستور قتل زید را داد. در همین لحظه از حضرت علی علیه السلام پرسید و منظوری غیر از تحقیر نداشت.



[ صفحه 250]



زید گفت: به خدایم سوگند! فضل او را انكار نمی كند مگر كافر شكاك و دشمن نمی شود با علی مگر منافق و دروغگو.

آن گاه از فضائل علی علیه السلام آنقدر سخن گفت كه متوكل دستور داد او را به زندان بردند.

وقتی كه شب تاریكی خود را گسترانید، مردی كه دیده نمی شد پیش متوكل آمد، با پای خود او را زد و گفت: زید را آزاد كن و الا هلاكت می كنم.

متوكل وحشت زده برخاست خود به زندان آمد و زید را آزاد ساخت و خلعت مورد پسندی به وی داد و گفت: هر چه از من بخواهی دریغ نخواهد شد.

زید گفت: من از تو فقط تعمیر قبر امام حسین علیه السلام و عدم تعرض به زوار او را می خواهم.

متوكل قبول نمود و زید شاد از نزد او بیرون شد و شهرها را می گشت و اعلان می كرد: هر كس اراده ی زیارت امام حسین علیه السلام را دارد بدون وحشت برود.

بعد از این، ده سال قبر حسین علیه السلام از اعمال شنیع متوكل بدكار محفوظ ماند و مردم بدون هراس به سوی كربلا برای زیارت می آمدند. [1] .


[1] بحارالأنوار: ج 45، ص 404.